بهتراست قبل از ورود به موضوع اصلی، مطالبی درباب مبارزات و ملت سازی دو قرن اخیر، پیش و پس از استقلال افغانستان بیان دارم و پس از آن به موضوع ورود طالبان و آثار و عواقب آن پرداخته شود.
ولایات افغاننشین ایران
در زمان ناصرالدین شاه قاجار، دوست محمدخان، حاکم کابل و قندهار ولایت هرات را از ایران گرفت. در ۱۲۴۹ ه.ق عباس میرزا از سوی فتحعلی شاه قاجار مأمور پس گرفتن هرات از افغانها شد. مرگ عباس میرزا در راه مشهد این کار را ناتمام گذاشت. نیروهای ناصرالدین شاه تحت فرمان حسامالسلطنه هرات را محاصره کردند و در سال ۱۲۷۳ ه.ق (۱۸۵۷ میلادی و ۱۲۳۶خورشیدی) این شهر را پس گرفتند.
انگلیس با تصرف بخشهایی از جنوب ایران (بنادر خرمشهر و بوشهر و جزایر جنوب در خلیج فارس) ناصرالدین شاه قاجار را مجبور به قبول قرارداد پاریس (۱۸۵۶) کرد. بر طبق این پیمان، ایران از ادعای خود بر هرات چشم پوشی کرد و هرات در ۱۸۶۳ به مناطق افغاننشین ملحق گشت.
استقلال افغانستان
در بحبوحهی جنگ جهانی اول احساسات ضد انگلیسی در بین مردم به اوج شدت خویش رسیده بود، زیرا عموماً معتقد بودند که انگلیس میبایست در قبال بیطرفی افغانستان در جنگ اول جهانی، استقلال کامل این کشور را بدان باز میگرداند. شاه امانالله از احساسات ضد انگلیسی مردم استفاده نموده، در سال ۱۲۹۸ ه. ش (۱۹۱۹ میلادی) سومین جنگ علیه انگلیس را آغاز کرد. حرکت نیروهای این کشور به طرف هند آغاز شد، نیروهای هوایی انگلیس برای مدت ده روز پشت هم شهر جلالآباد و نواحی گذرگاه خیبر را بمباران کردند، بعد از ده روز جنگ افغانها تقاضای آتش بس و پیشنهاد صلح نمودند. انگلیسها هم که از جنگ اول جهانی خسته و فرسوده شده بودند، با اندکی تعلل این تقاضا را پذیرفتند. از سوی دیگر انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ در روسیه نیز تأثیرات خود را داشت، و روسیه دیگر برای انگلیس تهدیدی محسوب نمیشد، سیاست بلشویکها عدم مداخله در امور دیگران بود. افغانستان در نخستین روزهای جنگ سوم افغان و انگلیس اعلان استقلال نمود. انگلیس به سال ۱۳۰۰ ه. ش (۱۹۲۱ میلادی) طی قراردادی در راولپندی استقلال افغانستان را به رسمیت شناخت.
واژهی افغانستان به عنوان نام یک کشور در سال ۱۹۲۳ و در قانون اساسی امانالله شاه به تصویب رسید. از زمان استقلال افغانستان در سال ۱۹۱۹ (میلادی)، این کشور دو بار توسط امپراتوری بریتانیا اشغال گردید و تا زمان اعلان استقلال آن توسط امانالله خان در ۱۹۱۹ (میلادی) سیاست خارجی افغانستان زیر نظر مستقیم امپراتوری بریتانیا بود. آغاز پادشاهی امانالله شاه در سال ۱۹۲۳ (میلادی) آغاز تاریخ مستقل افغانستان است.
اصلاحات شاه امان الله
شاه امانالله خان ( غازی امانالله خان) سومین پسر حبیبالله خان فرمانروای افغانستان از دودمان بارکزایی بود. اصلاحات شاه امانالله خان که در سال ۱۹۲۳ در زمینههای اجتماعی انجام شد به واکنش عناصر سنتی و محافظهکار منجر شد.
شاه امانالله خان ( غازی امانالله خان) سومین پسر حبیبالله خان فرمانروای افغانستان از دودمان بارکزایی بود. اصلاحات شاه امانالله خان که در سال ۱۹۲۳ در زمینههای اجتماعی انجام شد به واکنش عناصر سنتی و محافظهکار منجر شد.
شاه امان الله سیاست گوشهگیرانه پدر بزرگ و پدرش را کنار گذاشته دست به یک سلسله اصلاحات اساسی زد که در تاریخ افغانستان بینظیر بودند. این اصلاحات شاه مورد قبول قشر مذهبی واقع نشد، ملاها و روحانیون محافظهکار دست به تحریکات علیه شاه اصلاح طلب زدند. در سال ۱۳۰۷ ه. ش (۱۹۲۷ میلادی). امان الله خان نخستین رهبر افغان بود که عنوان خود را از امیر به شاه تغییر داد.
امانالله شاه با اولین رئیسجمهور ترکیه مصطفی کمال آتاترک در آنکارا، (۱۹۲۸) ملاقات کرد. دولت امانالله خان در سال ۱۹۲۰ میلادی پیمان دوستی با شوروی (۲۸ فوریه) و سپس با ایتالیا (۲ ژوئن) و ایران امضا کرد. در افغانستان در زمان شاهی او یعنی در سال ۱۹۲۲ جایگزینی تقویم هجری شمسی به جای هجری قمری انجام شد. امانالله خان در سال ۱۹۲۱ م. پیمانی با دولت شوروی بست و امتیاز خط تلگرافی کوشک هرات، قندهار و کابل را به روسیه داد.
در سال ۱۹۲۶ سلطنت مشروطه اعلام کرد و خود را شاه خواند. او در ۱۰ دسامبر ۱۹۲۷ سفری ۶ ماهه را به کشورهای آسیایی، اروپایی و آفریقایی آغاز کرد و در سال ۱۳۰۷ ه.ش از راه ایران به افغانستان بازگشت و دست به اقدامات اصلاحی زد و مدارس بسیاری در کابل و نقاط دیگر مملکت تأسیس و متخصصانی از خارج استخدام کرد و در کابل علاوه بر مدارس حبیبیه و حربیهی سابق مدارس عالی دیگری زیر نظر معلمان فرانسوی و آلمانی بنیاد نهاد و یک دسته محصل به خارج کشور گسیل داشت.
وی به تعلیم زنان اهمیت داد و مدرسهای به نام مکتب مستورات در کابل دایر کرد و دستهای از دوشیزگان را برای تحصیلات عالی به اروپا فرستاد.
کنارهگیری شاه امان الله
برای اولین بار در ماه مه سال ۱۹۲۴، ملا عبدالله مشهور به ملای لنگ در خوست علیه امیر امانالله خان شورید. رهبران قیام خوست در ۳۰ ژانویه ۱۹۲۵ دستگیر شدند.
چون اقدامات اصلاحی وی با تندرویهایی همراه بود و با روحیهی مردم ایلنشین و متعصب افغانستان سازگاری نداشت، حبیبالله کلکانی بر او شورید و او را مجبور به استعفا کرد. امانالله خان پس از استعفا به ایتالیا رفت و در آنجا ساکن شد
پس از یک جنگ داخلی، در سال ۱۹۲۹ او به کنارهگیری از سلطنت وادار شد. با استعفای امانالله خان و جانشینی وی توسط معین السلطنه عنایتالله خان (۱۴ ژانویه) و استعفای سردار عنایتالله خان (۱۷ ژانویه)، حبیبالله کلکانی که به کابل حمله کرده بود ارگ شاهی را تصرف کرد.
در سال ۱۳۰۸ خورشیدی (۱۹۲۹ م) پس از جنگ داخلی و سلطنت حبیبالله کلکانی، پادشاهی افغانستان به یک شاخه دیگر قوم محمدزائی رسید که از فرزندان سردار یحیی خان بودند و رئیس ایشان محمد نادر شاه بود که در همان سال به سلطنت رسید. در عهد سلطنت نادری، دشمنی دولتی و رسمی در برابر پادشاه پیشین، شاه امانالله خان (که در ایتالیا بود) به جایی رسید که حتی کسی جرأت نمیکرد نام او را بر زبان آورد. این وضع پس از ۱۳۱۲ (۱۹۳۳ م) یعنی سال کشتهشدن نادرشاه؛ تا سالهای درازی ادامه یافت. اماناللهخان در سوئیس درگذشت و پیکر او را برای دفن به افغانستان آوردند. نخستین بار در سال ۱۳۴۸ (۱۹۶۹ م) محمد ظاهرشاه هنگام بزرگداشت چهل سال استقلال افغانستان در بیانیهی جشن استقلال نام شاه اماناللهخان را در بیانات خویش به نیکویی یاد کرد. پس از کودتای کمونیستی ۱۳۵۷ (۱۹۷۸ م) و آغاز حکومت مجاهدین در ۱۳۷۱ (۱۹۹۲ م) سخن گفتن دربارهی اماناللهخان آزاد شد.
حوادث پس از ظاهرشاه تا دخالت شوروی
افغانستان نظام سلطنتی داشت. چهل سال با سلطنت محمد ظاهرشاه کموبیش با آرامش گذشت. محمد ظاهرشاه آخرین پادشاه افغانستان بود که از سال ۱۳۱۲ تا ۱۳۵۲ ه.ش(۱۹۳۳ تا ۱۹۷۳م.) به مدت چهل سال بر این کشور حکم فرمایی کرد.
در میان دولتمردان افغانستان پسرعموی ظاهرشاه، داوود خان، سرشناسترین بود. داوود در فرانسه تحصیل کرده بود و در دستگاه حکومت، که بیشتر خانوادگی اداره میشد تا آنکه سازوکاری شایستهسالارانه داشته باشد، پیشرفت کرد و در نهایت به نخستوزیری رسید و ده سال در این مقام ماند (۱۳۳۲-۱۳۴۲). او میکوشید ادعای دولت افغانستان در مورد مناطق پشتوننشین پاکستان را زنده نگه دارد، به همین دلیل پاکستان مرزهایش را به روی افغانستان بست و فشار زیادی به این کشور آورد. در نتیجه افغانستان در دورهی نخستوزیری او به شوروی نزدیک شد. پس از برکناری او، رابطهاش با ظاهرشاه تیره و تیرهتر شد. طبق قانون اساسی جدیدی که وضع شد، اعضای خانوادهی سلطنتی دیگر اجازه نداشتند مناصب دولتی بگیرند. سرانجام وقتی ظاهرشاه برای جراحی چشم به ایتالیا رفته بود، داوود خان ۲۶ تیر ۱۳۵۲ کودتایی بدون خونریزی کرد و نظام سلطنتی را برچید، حکومت پادشاهی در افغانستان با وقوع کودتای سفید سردار محمد داود خان در سال ۱۹۷۳ برچیده شد
ابتدا همهچیز از این حکایت داشت که افغانستان از این پس پیوند نزدیکتری با شوروی خواهد داشت. اما به زودی داوود خان به آمریکا و بزرگترین متحدش در منطقه، یعنی ایرانِ محمدرضاشاه، نزدیک شد. رابطهی داوود خان با حزب دموکراتیک خلق تیره شد و حزبی حکومتی برای خود تأسیس کرد و با فراخواندن لویه جرگه در ۱۳۵۶ حکومتی تکحزبی اعلام کرد که نتیجهاش ممنوع شدن حزب خلق بود. نورمحمد تَرهکی، حفیظالله امین و بَبرک کارمَل سه چهرهی شاخص حزب دموکراتیک خلق بودند. در اردیبهشت ۱۳۵۷ میر اکبر خیبر، یکی از رهبران کمونیست به قتل رسید. با آنکه معلوم نبود قاتل کیست کمونیستها داوود خان را عامل این ترور میدانستند. در خاکسپاری خیبر نزاع بالا گرفت. داوود خان تصمیم گرفت سه رهبر حزب خلق را بازداشت کند، اما اینان، به ویژه حفیظالله امین، پیشتر فکر اینجا را کرده و در ارتش نفوذ کرده بودند.
طرح دستگیری ترهکی و امین و کارمل به کودتایی منجر شد (انقلاب ثور). کاخ ریاستجمهوری با هواپیماهای ارتش (و شاید شوروی) بمباران شد و داوود خان با کل خانواده و همراهانش در اردیبهشت ۵۸ به دست کودتاگران تیرباران شدند و در محل نامعلومی دفن شدند. گورهای جمعی آنها در ۲۰۰۹ پیدا شد اما کودتاگران کمونیست نیز رابطهی خوبی با هم نداشتند. ترهکی به زودی کشته شد، امین قدرت را قبضه کرد و همینکه چند گامی از شوروی فاصله گرفت، شوروی برای به قدرت رساندن کارمل در عملیاتی عجیب و شنیع در دی ۱۳۵۸ امین را به قتل رساند و بینام و نشان دفن کرد. این شروع مداخلهی نظامی شوروی در افغانستان بود.
حمله نظامی شوروی (۱۹۷۸–۱۹۹۲)
پس از مداخله اتحاد جماهیر شوروی و اشغال افغانستان در سال ۱۹۷۹، مجاهدین اسلامی درگیر جنگ با نیروهای شوروی شدند.
محمد ضیاءالحق، رئیسجمهور پاکستان، ترس داشت که شوروی قصد دارد به بلوچستان پاکستان نیز حمله کند، بنابراین مختار عبدالرحمان را به عربستان سعودی فرستاد تا از مقاومت افغانستان در برابر نیروهای اشغالگر شوروی حمایت جلب کند. چندی بعد، سیا و اداره اطلاعات عمومی عربستان سعودی (GID) بودجه و تجهیزات را از طریق آژانس اطلاعاتی بین سرویس پاکستانی (ISI) به مجاهدین افغان منتقل کردند.
حدود ۹۰ هزار افغان، از جمله ملا محمد عمر رهبرسابق طالبان، در طول دهه ۱۹۸۰ تحت آموزش ISI پاکستان قرار گرفتند. پروفسور بریتانیایی کارول هیلنبراند به این نتیجه رسید که طالبان از آن مجاهدین تحت حمایت ایالات متحده، عربستان و پاکستان برخاسته اند: «غرب به طالبان در مبارزه با تصرف افغانستان توسط شوروی کمک کرد.» تقریباً تمام رهبران اصلی طالبان قبلاً در جنگ شوروی و افغانستان برای جناحهای حزب اسلامی خالص یا حرکت انقلاب اسلامی افغانستان جنگیدند.
طالبان
در ۱۰ اکتبر سال ۱۹۹۴ میلادی در اوج جنگهای داخلی افغانستان گروهی وارد منطقه سپین بولدک ولایت قندهار در جنوب افغانستان شدند و نام خود را «تحریک اسلامی طلبای کرام» نهادند. آنها با تبلیغ شعارهای دینی اسلام مانند جهاد با شرک و کفر و اینکه هر کس کشته شود به بهشت خواهد رفت، پیروان زیادی از افغانستان و پاکستان پیدا کردند.
در بدو امر مردم افغانستان به این گروه خوشبین بودند و گمان میکردند، آنها میتوانند به جنگهای داخلی افغانستان پایان دهند.
طالبان به سرعت مناطقی را در جنوب افغانستان که زیر تسلّط دولت مجاهدین به رهبری برهانالدین ربانی بود، اشغال کردند. آنها یک ماه و دو روز پس از اعلام موجودیت، ولایت قندهار چهارمین ولایت مهم افغانستان را تصرف کردند. طالبان به پیشرویهای خود ادامه داد و تعدادی از ولایات را بدون جنگ یکی پس از دیگری اشغال کردند که به ترتیب عبارتند از ولایتهایی همچون میدان وردک، لوگر، خوست، هرات، جلالآباد و کابل که با اندک درگیریای تا تاریخ ۲۶ سپتامبر ۱۹۹۶ به تصرف خود درآوردند.
طالبان ۲۶ سپتامبر ۱۹۹۶ کابل پایتخت افغانستان را تصرف کردند. آنان به محض ورود؛ عبدالعلی مزاری رهبر حزب وحدت اسلامی افغانستان که مربوط به قوم هزاره بود و محمد نجیبالله احمدزی، رئیسجمهوری پیشین افغانستان و برادرش شاهپور احمدزی را کشتند و جنازههایشان را در چهارراه آریانا در نزدیکی ارگ ریاست جمهوری افغانستان به نمایش گذاشتند. سپس به تدریج سه چهارم خاک افغانستان را متصرف شدند.
طالبان سپس نام حکومت خود را امارت اسلامی افغانستان گذاشتند و تشکیلات خود را از طریق رادیو افغانستان اعلام کردند. کشورهای پاکستان، امارات متحده عربی و عربستان سعودی تنها سه کشوری بودند که طالبان را به رسمیت شناختند.
طالبان با دیدگاهی بسته و با بازگشت به نگرشهای مذهبی و زیر فشار قرار دادن مردم، موجب نارضایتی قشر زیادی از مردم افغانستان شدند. آنها نام حکومت افغانستان را از جمهوری اسلامی به امیرنشین (امارت اسلامی افغانستان) تبدیل و رهبر خود، ملا محمد عمر، را به عنوان امیرالمؤمنین معرفی کردند. طالبان قطعنامههای پیاپی شورای امنیت را نادیده گرفتند و تعدادی از خارجیان را از کشور اخراج کردند.
طالبان پس از تصرف افغانستان، از سال ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۱ با نام امارت اسلامی افغانستان بر تقریباً سه چهارم این کشور حکومت کرد. در این سالها، کشورهای پاکستان، امارات متحده عربی و عربستان سعودی تنها سه کشوری بودند که طالبان را به رسمیت شناختند. طالبان پس از حمله آمریکا به افغانستان که موجب برکناری آنان از قدرت شد، از سال ۲۰۰۶ بار دیگر ضمن اعلام موجودیت، با دولت مستقر افغانستان مبارزه مسلحانه کردند و در بیشتر قسمتهای جنوب افغانستان به ویژه قندهار و هلمند نفوذ کردند. از آن زمان، طالبان با نیروهای آمریکا و ناتو نیز در جنگ هستند. رهبر بعدی طالبان پس از کشته شدن ملا اختر منصور، از سال ۲۰۱۶ مولوی هبتالله آخوندزاده است.
٢٠٠١ تهاجم امریکا
با وقوع حادثه تروریستی یازدهم سپتامبر و عدم تسلیم بن لادن به آمریکا از سوی طالبان، حمله به افغانستان در دستور کار آمریکا قرار گرفت. ایالات متحده آمریکا در تاریخ ۷ اکتبر ۲۰۰۱ به افغانستان حمله کرد. با همکاری اعضای جبهه مخالف طالبان (مجاهدین سابق)، گروه طالبان شکست خورد و حامد کرزی رئیسجمهور دولت موقت افغانستان گردید.
در سال ۲۰۰۶ بار دیگر طالبان اعلام موجودیت نموده و با حاکمیت افغانستان مخالفت ورزیدند و به بیشتر قسمتهای جنوب افغانستان به ویژه زابل، قندهار و هلمند نفوذ کرده و پس از ۲ سال آغاز به پیشروی به سمت پایتخت نمودند. طالبان پاکستان نیز در سال ۲۰۰۷ میلادی با هدف استقرار حکومت اسلامی و جاری کردن قوانین شرع در پاکستان، وارد مبارزه مسلحانه شدند. از طالبان پاکستان به عنوان شبکهای متشکل از تعدادی گروههای تندروی محلی نام برده میشود. در غیاب ارتش افغانستان این نیروها توانستند به مرور برای خود کارخانههای اسلحهسازی و مهماتسازی ایجاد کنند. ناتوانی در بازسازی کشور و فساد حکومتی در بین مقامات جدید افغانستان، در کنار میلیونها افغان بیکار بازگشته از ایران و پاکستان، موجب سرخوردگی افغانها گشت و گرایش به سمت این نیرو را دوباره افزایش داد. دولت افغانستان بار دیگر دولت پاکستان را به حمایت از طالبان متهم نمود.
با نفوذ داعش در افغانستان، از آن جا که طالبان با برخی عقاید و اقدامات داعش از جمله جهاد نکاح مخالف بودند، به مقابله با آنها پرداختند. درگیریهای زیادی بین آنها در افغانستان صورت گرفتهاست که از جمله آنها میتوان به درگیریهایی در ولایتهای ننگرهار،فراه،جوزجان و غورو... اشاره کرد.
توافق دوباره طالبان با امریکا
روز شنبه ۱۰ حوت (اسفند) ۱۳۹۸ برابر با ۲۹ فوریه ۲۰۲۰ زلمی خلیلزاد نماینده ویژه آمریکا در امور افغانستان به نمایندگی از دولت ایالات متحده آمریکا با ملا عبدالغنی برادر معاون سیاسی طالبان توافق صلحی را امضاء کردند و رسانهها از آن با عنوان «توافق تاریخی» یاد میکنند.اشرف غنی رئیسجمهور افغانستان گفت که تمام مواد توافقنامه طالبان و آمریکا، مشروط است و این توافقنامه زمانی قابل تطبیق است که طالبان به تعهداتش عمل کند.
طالبان و تسلط بر افغانستان
در پی توافقنامه صلح دوحه میان دولت ایالات متحده آمریکا با طالبان که منجر به خروج اغلب سربازان آمریکایی و ناتو از افغانستان در سال ۲۰۲۱ شد، طالبان حملات گستردهای را آغاز کرد. در مراحل نخستین، طالبان با پیشروی در مناطق روستایی، تعداد ولسوالیهای تحت کنترل خود را از ۷۳ به ۲۲۳ افزایش دادند. تا ۱۰ اوت طالبان بر ۶۵درصد از مساحت افغانستان چیره شد.در ۶–۱۵ ماه اوت، نیروهای طالبان سی و سه مرکز ولایت از جمله قندوز و هرات ومزاذرشریف را تصرف کردند. (تعداد کل مراکز ولایت در افغانستان ۳۴ است)جامعه اطلاعاتی ایالات متحده آمریکا تخمین زد در صورت عدم حمایت از نیرویهای افغان، دولت افغانستان ظرف شش ماه آینده سقوط خواهد کرد.ولی حوادث سریعتر پیشرففت در ٢٤ مرداد ١٤٠٠ طالبان وارد کابل شد و رئیس جمهور اشرف غنی کشورراترک کرد.
این حمله به خاطر دستاوردهای سرزمینی سریع طالبان،و پیامدهای داخلی و بینالمللی آن شناخته شدهاست. در ۱۰ اوت، مقامات آمریکایی تخمین زدند که کابل، پایتخت افغانستان، ظرف ۳۰ تا ۹۰ روز به دست طالبان سقوط میکند.در ۱۵ اوت، آسوشیتدپرس گزارش داد که طالبان به کابل رسیدهاند و منتظر «انتقال» قدرت هستند.وزارت داخله افغانستان در بیانیهای اعلام کرد که اشرف غنی رئیسجمهور افغانستان تصمیم به واگذاری قدرت گرفته و دولت موقت به رهبری طالبان تشکیل میشود. در همین حال، نیروهای امنیتی میدان هوایی بگرام را به طالبان تسلیم کردند. این پایگاه هوایی حدود ۵۰۰۰ زندانی طالبان و داعش را در خود جای دادهاست.
اقتصاد طالبان
بازارهای پولی کابل در چند هفته ابتدایی پس از اشغال این شهر توسط طالبان در ۱۹۹۶ واکنش مثبت نشان دادند. اما ارزش افغانی کوتاه مدتی بعد افت کرد. طالبان مالیاتی ۵۰درصدای بر هر شرکت فعال در کشور اعمال کردند، کسانی که در پرداخت آن ناکام میماندند مورد حمله قرار میگرفتند. آنان مالیاتی ۶درصد بر هر گونه واردات به کشور اعمال کردند و تا ۱۹۹۸ کنترل فرودگاهها و گذرگاههای مرزی اصلی کشور را در دست گرفتند که به آنها امکان میداد بر همه تجارت انحصار اعمال کنند. تا سال ۲۰۰۱، درآمد سرانه جمعیت ۲۵ میلیونی زیر ۲۰۰ دلار بود، و کشور در شرف فروپاشی کامل اقتصادی قرار داشت. تا سال ۲۰۰۷ اقتصاد شروع به بازیابی کرده بود و ذخیره خارجی تخمینی ۳ میلیارد دلار بود و رشد اقتصادی ۱۳درصد افزایش یافته بود.
•تریاک در خانه امن طالبان در ولایت هلمند
بر اساس پیمان ترانزیت بین افغانستان و پاکستان یک شبکه عظیم قاچاق توسعه یافت. تخمین زده میشود گردش مالی آن ۲٫۵ میلیارد دلار بوده باشد و طالبان بین ۱۰۰ و ۱۳۰ میلیارد دلار در سال جذب کرده باشد. این عملیات در کنار تجارت هلال طلایی مخارج مالی جنگ در افغانستان را تأمین میکرد و اثرات جنبی آن نابودی صنایع نوپا در پاکستان بود. احمد رشید توضیح داده که پیمان تجاری ترانزیتی با افغانستان بزرگترین منبع درآمد برای طالبان بودهاست.
بین سالهای ۱۹۹۶ و ۱۹۹۹، ملا عمر نظرات خود دربارهی تجارت مواد مخدر را برعکس کرد، ظاهراً به این دلیل که تنها به کافران آسیب میرساند. طالبان ۹۶درصد از مزارع خشخاش افغانستان را کنترل میکرد و تریاک را به یکی از بزرگترین منشاهای مالیات خود تبدیل کرد. بنا بر رشید، پول مواد مخدر، سلاحها، مهمات و سوخت جنگ را تأمین مالی میکرد. در نیویورک تایمز, وزیر مالیه جبهه متحد اعلام کرد طالبان بودجه سالانه ندارد ولی به نظر میرسد سالی ۳۰۰ میلیون دلار خرج میکنند که تقریباً همه اش خرج جنگ میشود. او افزود که طالبان به طرز فزایندهای به سه منبع مالی وابسته شدهاند: «شقایق، پاکستانیها و بن لادن.»
از لحاظ اقتصادی به نظر میرسد چاره دیگری وجود نداشته، با ادامه داشتن جنگ با ائتلاف شمال درآمد ناشی از تولید تریاک تنها عامل جلوگیری از گرسنگی در کشور بود. تا سال ۲۰۰۰، افغانستان در حدود ۷۵درصد از تولید جهانی را در اختیار داشت و در سال ۲۰۰۰ تخمین زده شده ۳۲۷۶ تن تریاک از خشخاش کشت شده در ۸۲ هزار و ١٧١ هکتار مزرعه تولید کرد. در این زمان عمر فرمانی در خصوص منع کشت تریاک صادر کرد و تولید به میزان تخمینی ۷۴ تن از ۱۶۸۵ هکتار مزرعه کاهش یافت. بسیاری از ناظران میگویند این ممنوعیت که در تلاش برای به رسمیت شناخته شدن از سوی آمریکا انجام شد تنها برای افزودن بر قیمت تریاک و افزایش سود از فروش مخزنهای بزرگ موجود انجام شد. تولید ۱۹۹۹ بیسابقه بود و سال ۲۰۰۰ شاهد تولیدی کمتر ولی همچنان زیاد بود. قاچاق موجودی جمع شده توسط طالبان در سالهای ۲۰۰۰ و ۲۰۰۱ ادامه داشت. در سال ۲۰۰۲، سازمان ملل به وجود انبارهای قابل توجه پر از تریاک در سالهای قبل یاد کرد. گفته شده طالبان در سپتامبر ۲۰۰۱ درست قبل از حملات ۱۱ سپتامبر به کشاورزان افغان دوباره اجازه داد خشخاش بکارند.
انشعابات طالبان
در ۷ خرداد ۱۳۹۳ (۲۸ مه ۲۰۱۴)، اعظم طارق، از فرماندهان یکی از جناحهای اصلی طالبان پاکستان، با صدور بیانیهای اعلام کرد که شعبه طالبان در منطقه وزیرستان جنوبی پاکستان در پی اختلاف نظر با رهبری طالبان (مولانا فضلالله) از این گروه منشعب شدهاست. این جناح به قبیله محسود در این منطقه وابسته است. در بیانیه اعظم طارق آمدهاست: «ما جدایی خود از تحریک طالبان پاکستان را اعلام کرده و به اطلاع میرسانیم که خالد محسود را به عنوان رهبری جدید وزیرستان جنوبی انتخاب کردهایم.»
اعظم طارق در مورد دلیل تصمیم به انشعاب از طالبان گفت که «عناصر جنایتکار» در تشکیلات فرماندهی طالبان نفوذ کردهاند و در اقداماتی مانند باجگیری، آدمربایی به منظور اخاذی، و جنایات دیگر دست داشتهاند. رهبری طالبان همچنین متهم شد که غیرنظامیان را هدف حمله قرار میدهد. اعظم طارق این «عناصر» را متهم کرد که در خدمت «سازمانهای جاسوسی خارجی» هستند. این بیانیه میافزاید که جناح خالد محسود قبل از تصمیم به جدایی از طالبان، «تمامی تلاش خود را به کار گرفت تا رهبری تحریک طالبان را به راه راست هدایت کند و حتی طالبان افغانستان کوشید بین ما میانجیگری کند اما رهبری طالبان به تلاش آنان توجهی نکرد.»
خالد محسود از جمله کسانی بود که پس از کشته شدن حکیمالله محسود، رهبر سابق طالبان پاکستان در حمله هواپیمای بدون سرنشین آمریکایی در ماه نوامبر سال ۲۰۱۳، درصدد جانشینی او برآمد اما این موقعیت نصیب مولانا فضلالله، از فرماندهان اسلامگرایان منطقه دره سوات شد.
عملکرد طالبان ١٩٩٦-٢٠٢١
طالبان و متحدانشان در طول سالهای ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۱، مرتکب قتلعام علیه غیرنظامیان افغان شدند، از تأمین غذا برای ۱۶۰ هزار غیرنظامی گرسنه توسط سازمان ملل جلوگیری کردند و با سیاست زمین سوخته، مناطق وسیعی از زمین حاصلخیز را سوزاندند و دهها هزار خانه را ویران کردند.. طبق اعلام سازمان ملل متحد، طالبان و متحدان آنها مسئول ۷۶درصد از تلفات غیرنظامیان افغان در سال ۲۰۱۰، ۸۰درصد در ۲۰۱۱ و ۸۰درصد در سال ۲۰۱۲ بودند. طالبان همچنین دست به نسلکشی فرهنگی زده و بناهای تاریخی بسیاری از جمله بوداهای معروف ۱۵۰۰ ساله بامیان را تخریب کردهاست.
•حکومت طالبان با رادیو، تلویزیون، موسیقی، نقاشی، مجسمهسازی و آثار هنری مخالف و مجسمههای بودا در بامیان را که از جمله میراث فرهنگی و باستانی افغانستان بود را منهدم ساخت.
•آنها در طول حکومت خود سرگرمیها و فعالیتهایی مانند پرواز بادبادک و نگهداری پرندگان به عنوان حیوانات خانگی را ممنوع کردند
•اقلیتهای مذهبی و قومی را مورد تبعیض قرار دادند
•در دوران حکومت طالبان، کریکت تنها ورزش مجاز در افغانستان بهشمار میرفت.
•آنان به زنان اجازه نمیدادند تا بدون مرد محرم یا بدون حجاب از خانههایشان بیرون بروند.
•مجازات لواط کاران و زنا کاران مرگ و سنگسار بود و دست کسانی که دزدی میکردند، قطع میشد.
•مردم را برای ادای نماز، به زور از مغازههایشان به مساجد میکشاندند.
•ریش مردان در نظام طالبانی باید بلند میبود و موهای سرشان را میبایست کوتاه میکردند.
•هر چند طالبان پخش هرگونه اخبار دال بر اختلاف داخلی این گروه را پنهان نگاه میداشتند، اما گهگاه خبرهایی از اختلافات داخلی به بیرون درز میکرد.
•طالبان قشری و قبیلهای برخورد میکند. آنها حتی با اخوانیها و جماعتیها و مودودیها سر سازش ندارد.
•طالبان برای آزادی بیان آزادی رسانهها ایجاد یک تلویزیون ملی متنوع هیچ برنامهای نداشت.
•طالبان هیچ برنامه اجتماعی وفرهنگی برای اقشارمختلف بویژه جوانان نداشت.
•در ساختارسیاسی حکومت هیچ نیروی غیرپشتون غیر خودیرا برنمی تابید.
•با دیوانسالاری مدرن و ایجاد تشکیلات اداری ووزارتخانهها رابطه خوبی نداشت وآن ر ابدعت جدید تصور میکرد.
•آنان به زنان اجازه آموزش نوین ودانشگاهی واشتغال به کارهای اداری وآموزشی را نمیداد.
•طالبان دردوران مبارزات بیست ساله از ٢٠٠١ تا ٢٠٢١ میلادی بعداز اشغال افغانستان هزاران نفر ازمردم غیرنظامی ومسلمان افغانستان، شخصیتها، فرهیخته گان، زنان، کودکان و روزنامه نگاران رابا بمب گذاری ومین گذاری و انتحاریهای کور دربازارها، دانشگاهها، مجالس و..... کشته وزخمی و مفلوج کرد.
•کشتار مردم هزاره
پیرو گزارشهای نهادهای بینالمللی حقوق بشری، طالبان از در دورهی حاکمیت خود تاکنون دست به کشتار هزاران تن از مردم هزاره زدهاند که از آن میتوان به عنوان یک نسلکشی یاد کرد. قتلعام مردم هزاره در شهر مزار شریف در ماه اوت سال ۱۹۹۸ که هزاران تن از مردم هزاره در طی چند روز کشته شدند یکی از نمونههای این قتلعامها بهشمار میآید. بر اساس گزارش دیدهبان حقوق بشر والی طالبان در آن هنگام، پس از تصرف شهر مزار شریف از هزارهها (به دلیل شیعه مذهب بودن) به عنوان کافر یاد کرده و قتل آنان و غارت اموال شان را جایز دانست.
قتلعام هزارهها در فاصله سالهای ۱۹۹۹ تا سال ۲۰۰۱ در ولایتهای سرپل و بامیان از نمونههای دیگر این کشتارهای جمعی است. دیدهبان حقوق بشر با انتشار گزارشی ویژه در سال ۲۰۰۱ به بخشهای مهمی از این قتلعامها به صورت مستند پرداختهاست.
•تخریب مجسمههای ایستاده بودا در بامیان وآتارباستانی
دو مجسمه بودا در شهر بامیان در مرکز هزاره جات بلندترین مجسمههای ایستاده بودا در جهان محسوب میشدند (هر کدام با ارتفاع ۵۶ متر). سازمان علمی فرهنگی یونسکو این دو مجسمه را در فهرست ارزشمندترین آثار تاریخی جهان قرار داده بود که تنها آثار جهانی ثبت شده به عنوان میراث بشری از افغانستان بودند. طالبان در ماه مارس سال ۲۰۰۱ این مجسمهها را در کنار کشتار و سرکوب مردم هزاره تخریب کردند.
•حمله به مدرسه پیشاور
در صبح روز ۱۶ دسامبر ۲۰۱۴ (۲۵ آذر ۱۳۹۳) پنج مهاجم طالبان در حالیکه یونیفورم ارتش پاکستان را بر تن داشتند، وارد ساختمان یک مدرسه وابسته به ارتش در شهر پیشاور شدند و ۱۴۹ تن از جمله ۱۳۳ دانشآموز را کشتند و ۱۲۲ تن دیگر را زخمی کردند. اغلب دانشآموزان این مدرسه فرزندان نظامیان ارتش بودند. طالبان هدف از این حمله را انتقامگیری از خانواده نظامیان ارتش عنوان کرد.نواز شریف نخستوزیر پاکستان این حمله را مرگبارترین حمله تروریستی تاریخ کشورش و عزای عمومی اعلام کرد.حلقه رهبری طالبان را کسانی تشکیل میدادند که تعدادی از آنان هیچگاه دیده نشدند و با رسانه صحبت نکردند و تصویری از آنان مشاهده نشدهاست.
طالبان و قدرتهای منطقهای
امریکا با خروج ازباتلاق پرهزینه افغاتستان وکمک به برپایی حکومت طالبان سعی دارد باهزینه کمترنسبت به کنترل چین وروسیه اقدام نمایدطالبان به صورت بالقوه میتواند برفعالیتهای گروههای جهادی ترکستان چین و ازبکستان و چچن به عنوان همپیمانان سنتی، شتاب بیشتری بر فعالیتهای آنها ایجاد کند که این خواسته امریکاست.
چین وروسیه خوشحال از خروج امریکا از افغانستان حتما از طالبان میخواهند که فعالیت گروههای جهادی آسیای میانه کنترل کند و بر کریدور جاده ابریشم پایبند باشد و طرح انتقال گاز ترکمنستان به چین وپاکستان را سرعت بخشد.
پاکستان به عنوان حامی اصلی طالبان سعی دارد طالبان را به تقویت گروههای جهادی علیه هند تشویق کندوطالبان را به پایبندی به خط مرزی (دیورند) بین دوکشور، واحداث خط لوله گاز شمال به جنوب ترغیب نماید.
ایران هم از طالبان توجه به حقوق شیعیان افغانستان، کنترل مرزها نسبت به سوء استفاده مخالفان مسلح در شرق کشور، جلوگیری از کشت و ترانزیت مواد مخدر و رعایت حق آبه هامون را طلب میکند.
عربستان و امارات تقاضای کنترل القاعده و حمایت از فشار حداکثری بر ایران را دارند.
منافع متضاد قدرتهای خارجی در منطقه کار را بر طالبان سختتر خواهد کرد باتوجه به جناحبندیهای مختلف در درون طالبان، ممکن است توقعات قدرتهای و جامعه بینالملل باعث ازهمپاشیدگی درونی طالبان و ایحاد هرج ومرج و بیثباتی در افغانستان شود.
آیا طالبان تغییرکرده و به رأی اکثریت مردم تمکین میکند؟
طالبان هم درسال ١٩٩٦ هم در سال ٢٠٢١ با زور اسلحه و گلوله به قدرت رسیده، یعنی یک اقلیت با زور خود را برسرنوشت اکثریت غالب کرده است پس طالبان درابتدا باید تعاریفش را براصطلاحات رایج سیاسی مثل حقوق بشر، دموکراسی، حقوق زن،حق شهروندی،انتخابات، صندوق رای، مشارکت وتوسعه سیاسی ،دولت فراگیر،تروریسم وخشونت مشخص کند بعد از آن میتواند برنامههای اقتصادی، اجتماعی و توسعه روابط با دیگر کشورها را ارایه نماید.
طالبان از نقطه نظر ایدئولوژیکی، دینی و قومیتی (قوانین پشتونوالی) هیچگونه تغییری را درطول سالیان گذشته نشان نداده است و به تاکید، میتوان گفت که رهبران آن توانایی تغییر نظریات ایدئولوژی را ندارد
اما قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای هیچگونه مشکلی با تفکرات ایدئولوژیکی، مذهبی و قومیتی طالبان ندارند.
نقطه اساسی اختلاف بازیگران داخلی وخارجی افغانستان دیدگاههای سیاسی طالبان است که برای جریانات داخلی نحوه مشارکت سیاسی در مدیریت کشور و برای قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای نحوه تعامل طالبان با منافع آنها اهمیت دارد. لذا ایجاد موازنه قدرت داخلی و خارجی حائز اهمیت است.
طالبان آمده که بر حکومت باقی بماند و حکمرانی کند پس درجهت ایجاد موازنه میان قدرتهای داخلی و خارجی لاجرم باید هزینه پرداخت کند و مهمترین هزینه، تغییرات راهبردی است درغیر اینصورت ممکن است در ماههای پیش روی مخالفان داخلی و خارجی مجدد جهت حذف طالبان متحد شوند.
طالبان برای بقای سیاسی مسیری جز تغییر و انعطاف در سیاستهایش ندارد و تغییر در سیاستها در فقه احناف (غالبیت طالبان بر فقه احنافاند) از فقههای دیگر اسلامی انعطاف بیشتری دارد. پس انعطاف سیاسی طالبان حتمی است.
٤٥ سال جنگ داخلی و عدم ثبات سیاسی، افغانستان را جزو ضعیفترین کشورهای جهان کرده، عدم ثبات اقتصادی سیاسی لازم و ملزوم همدیگر است لذا برای رسیدن به ثبات اقتصادی ابتدا باید ثبات سیاسی و امنیتی در کشور ایجاد شود ثبات صورت نمیپذیرد مگر در سایه مشارکت سیاسی همه اقوام و نژادها و جریانات در اداره امور کشور و این امکانپذیر نیست مگر قبول صندوق رأی و انتخاب عادلانه مردم، موضوعاتی مانند انتخابات و رفراندوم از جمله واژههایی هستند که در فرهنگ سیاسی طالبان غریب و بیگانهاند.
حقیقتا طالبان دریک زمینه تغییرات اساسی کرده است وآن قدرت مذاکره وچانه زنی با قدرتهای جهانی و منطقهای است تشکیل دفتر دوحه و دیدار با هیأتهای مختلف در هتلهای پنج ستاره به رهبری رئیس دفتر سیاسی آقای ملا برادر و ایجاد یک فضای رسانهای مجازی پرقدرت با رهبری ذبیح الله مجاهد درصدد نشان دادن چهرهای جدید و قابل انعطاف از طالبان در سطح کشور و منطقه داشته است.
اکثر ناظران براین باورند که طالبان فعلی توانایی تغییرات سریع را ندارد وپاسخی مناسب برای اصطلاحات مدرنیته به این زودیها نخواهند داشت. با توجه گذر سریع حوادث در جهان امروز طالبان دچار چالشی عمده در کنترل و تسلط بر حکومت نوپای خویش خواهد شد.
حکومت طالبان و طرح تقسیم
هزینههای چندصدمیلیاردی آمریکا در افغانستان و کشته و زخمی شدن هزاران نفر از نیروهای امریکایی و بینالمللی در باتلاق افغانستان و عقبنشینی نیروها بعد از ٢٠سال اشغال، پیامدها و برنامههای دیگری را برای افغانستان و منطقه رقم خواهد زد. بسیاری براین باورند معاملهای پشت پرده بین آمریکا و طالبان و شرکای منطقهای صورت گرفته تا طرح تقسیم افغانستان به شمال - جنوب را با آمدن طالبان و ایجاد بیثباتی سیاسی به سرانجام برساند.
بیش از ٤٥ درصد قومیت در افغانستان پشتون میباشد که بازبان پشتونی تکلم میکند و عمدتا درنواحی مرکزی وجنوبی کشور زندگی میکنند و ٥٥ درصد دیگر را (فارسزبانان، تاجیکها، ازبکها، هزارهها، ترکمنها و بلوچها) تشکیل میدهند که عمدتا در نواحی شمالی و غربی افغانستان زندگی میکنند هرچند بلوچها در ولایات جنوبی یعنی در ولایت نیمروز و هلمند دارند.
با توجه اختلاف قومیتی شمال و جنوب و جنگهای طولانی این دو جناح قومی برای رسیدن به قدرت و تسلط برحکومت از بدو استقلال، قبل از دخالت شوروی و انقلاب ثوردرسال ١٣٥٧ و چه در زمان به قدرت رسیدن مجاهدین در ١٣٧٢در سال و طالبان درسال ١٣٧٧، طرخ تقسیم رابیش از پیش تداعی میکند.
طالبان و جریانات اسلامی جهان اسلام
جریانات سنتی و مدارس علوم دینی حنفیمسلک مانند مدرسه دیوبند و بسیاری از احزاب و تشکلهای اسلامی سنتی در شبهقاره هندی و جهان اسلام و همچنین جریانات سلفی جهادی از به قدرت رسیدن طالبان بسیار مسروراند. اما جریانات نوگرا و مدنی بیداری اسلامی در منطقه و جهان اسلام با اخذ جانب احتیاط با شرط دولت فراگیر، رعایت حقالناس، حاکمیت قانون و ایجاد عدالت همهجانبه برای همه مردم افغانستان از طالبان استقبال کردند.
به نظر میآید ایجاد یک گفتمان سازنده و پیگیر با طالبان جهت متعادل نمودن معیارها و طرز تفکر طالبانی رویکرد مناسبی است این امر موضوعی است که رهبران میانهروی این گروه برآن تاکید دارند و ضرورتی است برای تغییر رویه دگم طالبان.
احزاب و گروههای متجدد اسلامی وظیفه مهمی در آستانه تشکیل حکومت طالبان برعهده دارند با قهر سیاسی و توبیخ و نقد منفورانه، نصح و اندرز حلقه نمیبندد و طالبان به عنوان جمعی باایمان و معتقد به مبانی دین مبین اسلام جزئی جداناشدنی از امت اسلامی است و همهی مؤمنان وظیفه دارند در خوشی و ناخوشی دست برادر دینی خود را بگیرد و آنرا به سرمنزل مقصود رهنمون شود. لذا با ایجاد کانالهای ارتباطی و ارایه تجربیات و بیان نظریات با علم مثبت زمینهساز جنبشی نو و تحولگرا در طالب را ایجاد کنند.
بلوچستان و طالبان
اکثر علماومتنفذین مدارس سنتی (دیوبندی) در بلوچستان از همان ابتدای از ورود طالبان به کابل مسرورشده و از آن استقبال کردند چنانچه طالبان در آینده دچار مشکل و درگیری شود محتمل است از لحاظ تأمین نیرو هم مورد حمایت مدارس دینی بلوچستان قرار گیرد.
اما روشنفکران و فرهیختگان حوزههای مختلف مدنی در بلوچستان از به قدرت رسیدن طالبان با زور اسلحه به شدت بهتزده و نگراناند آنها نگران از دست رفتن بسیاری از دستاوردهای ٢٠ ساله جامعه مدنی (دیوانسالاری اذاری، توجه به حقوق زنان، مشارکت فراگیر سیاسی، آزادی بیان، آزادی رسانهها، آزادی فعالیت احزاب و تشکلهای مدنی و...) را دارند.
سرازیر شدن مهاجران جدید افغان در مناطق بلوچستان با توجه به حضور هزاران نفر از مهاجران قبلی در چهل سال گذشته بهدلیل وجود مشکلات اقتصادی، بیکاری، امنیتی و اجتماعی در منطقه نگرانیهای زیادی را بوجود آورده است.
ادامه بیثباتی سیاسی در افغانستان و تمایل جریانات مذهبی در بلوچستان و نظریه امارتسازی ایدئولوژیکی طالبانی و سربازگیری از جامعه به تنگآمده از تبعیض و بیعدالتی در بلوچستان، نگرانی دیگر جامعه مدنی است.
به هرحال جامعه مدنی و نیروهای غیرمذهبی واقعیت وجود طالبان را باید پذیرا باشند به جای نقد و سنجش عواقب وعوارض طالبانیسم و چگونگی برخورد با آن و راهحل چگونگی کاهش تأثیرگذاری طالبان بر جامعه بلوچستان و ایجاد یک جبهه تدافعی و انفعالی، بهتر است کانالی را جهت گفتوگو و تأثیرگذاری بر نظریه طالبانی و شفافسازی و آنالیز تفکرات خشن و مرتجعانه طالبان بر لایههای مختلف جامعه ایجاد کنند و با توجه به قرابتهای فرهنگی اقوام دوسوی مرز(بلوچ و افغان) به جای موضع قهر راه آشتی و بجای نگرش سلبی نگاه ایجابی را داشته باشیم.
نظرات